.

محمد بن زکریای رازی نماد همگامی تمدن و فرهنگ:

       شاید این سوال برای عده ای مطرح باشد که تمدن چیست؟ و فرهنگ چیست؟ و ارتباط اینها با هم چگونه است؟

 تمدن یعنی شکوفایی علم و تکنولوزی در جامعه و فرهنگ یعنی شکوفایی احساسات ممتاز انسان در جامعه ، تمدن را علم و عقل می سازد ولی فرهنگ را احساسات و درون انسان می سازد نماد تمدن تکنولوژی و نماد فرهنگ هنروادبیات است .

       چه بسا تمدن هایی که از لحاظ صنعتی جلو باشند ولی از لحاظ فرهنگی پیشتاز نباشند و جوامعی که از لحاظ فرهنگی پیشرو از از لحاظ صنعتی و تکنولوژی عقب باشند .

 نظیر انسانهایی که ممکن است علوم تخصصی را در حد بالا بدانند ولی از لحاظ رحم و مروت پایین و بالعکس انسانهایی که از لحاظ سواد آکادمیک پایین ولی با رحم ومروت بالا باشند.شاید بتوان اسم اولی را انسان مدرن بی فرهنگ ودومی را انسان سنتی بافرهنگ نام گذاشت.

حال سوال اینجاست که دین در مقوله تمدن قرار می گیرد یا در مقوله فرهنگ؟

 مسلم است که طبق فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله  که" انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق" دین یک مقوله فرهنگی است برای پروراندن و شکوفا کردن احساسات درونی انسان ،احساسات علی رغم آنچه بعضی می پندارند مهمترین خصیصه انسانی است که برای پیشبرد مقصد خود عقل را به کار می گیرد.

تمام اختراعات و اکتشافات بشر درراستای شکوفایی احساساتی او ست. این احساس ترس است که عامل می شود که انسان قفل را برای در درست کند، احساس سرماست که عامل دوختن لباس ها می شود، احساس زیبایست که بشر را به خودآرایی ترقیب می کند احساس تمیزی است که انواع و اقسام وسایل تمیز کننده را می آفریند

     عقل تنها عنوان می کند برای محافظت از سرما چیزی بپوش یا برای سدجوع غذایی بخور هرآنچه غیر از این ضمیمه شود از احساسات است واحساسات امری است که در افراد مختلف متفاوت است گرچه حس مشترک وجود دارد ولی احساسات مشترک وجود ندارد .

    دونفر یک چیز را به یک صورت می بینند ولی یکی آن را زشت می بیند ویکی زیبا یکی تمیز می بیند ودیگری کثیف .

     علم وتمدن را می توان به یک جامعه بی تمدن تزریق کرد و حد اقل دونسل طول می کشد که یک جامعه عقب مانده مثل امارات متحده تبدیل به یک جامعه مدرن شود.

 چرا که می توان تمدن و علم را به جامعه وارد کرد ،همه افراد بشر را می توان تعلیم دادچراکه همه در فراگیری علوم عقلی و حسی مشترک هستند ولی مقوله فرهنگ امریست که برای انتقال آن به یک جامعه دو چند عمر نوح را مطالبه می کند چرا که احساسات مشترکی وجود ندارد انتقال یک فرهنگ به یک جامعه بسیار امری دشوار و طولانی است اینکه بشود جامعه ای بی رحم و بی مبالاتی را جامعه ای رحیم و با اداب  تبدیل کرد امری است که بسیار دشوار است

     تربیت یک فرد امری دشوار است اینکه بشود یک سجایای اخلاقی را درجامعه شکوفا کرد امری بسیار صعب می نماید ومی بایست این سجایا در طول قرن ها و هزاران سال در جوامع رخنه کند و به صورت فرهنگ یک جامعه درآید. معمولابار انتقال فرهنگ در جوامع بردوش هنر وادبیات جامعه است که در غالب اسطوره ها و هنر این سجایا را از نسلی به نسل دیگر منتقل کند ،انصاف و مروت و جوانمردی، کرم و از خودگذشتگی ،میهن دوستی ورحم و.

لازم است در اینجا خاطر نشان شود هنر یعنی انتقال احساسات پروراننده آن به مخاطب در قالب نقاشی ،مجسمه یا شعریا هرچیز دیگر ، اگر چنانچه شما نقاشی را ببینید که هیچ احساسی در شما متبلور نشود این نقاشی هنری نیست ولی اگر شما نقاشی را دیدید واحساس غم  نقاش به شما منتقل شده و نماد غم را احساس کردید این می شود نقاشی هنری،مثلانقاشی تابلوی عصرعاشورا از استاد فرشچیان که غم عصرعاشورا به بیننده منتقل می کند وجه بسا بینندگانی که با دیدن این تصویر اشک ریخته و متحول شده اند..

رسالت دین در یک جامعه شکوفایی احساسات است و این شکوفایی احساسات خود فرهنگ ساز است و فرهنگ می تواند زیر بنای تمدن را به وجودآورد.

دین می بایست سجایای اخلاقی و احساسی ممتاز را درجامعه وبین انسانها برانگیزد و برای این مساله هم از اسطوره ها و داستان ها و ادبیاتی که خود مردم دارند استفاده می کند و حقایق را به جان انسانها می نشاند.

وچه بسا این اسطوره ها با فلسفه عقلی و عرفان کشفی  وعلوم تجربی تناسبی نداشته باشد ولی جان مطلب این نیست باید اسطوره شکسته شود و حقیقتی که درآن وجود دارد استخراج شود والا به مطلوب نمی رسد مثلا در قرآن کریم اشاره شده که به بنی اسرائیل فرمان دادیم که در روز شنبه از صیادی و شکار ماهی دست بردارند ، آنها تصور کردند خدا آنها را از خوردن ماهی در روز شنبه منع کرده پس ماهیان را در روز شنبه اسیر کردند و روز یکشنبه صید کردند ،خدا در قرآن می فرماید اینها اشتباه کردند منظور ما این بود که در روز شنبه به کار دنیا نپردازید نه اینکه ماهی نخورید و آنها را به میمون تشبیه کرده و مسخ شده به شکل میمون معرفی می کند که فقط تقلید می کند ونمی داند که با این کارش باید چه هدفی را دنبال کند.

پس دین جهت شکوفایی احساسات ممتاز انسان است اگر فردی به ظاهر متدین پنجاه سال از عمرش گذشت واز نظر سجایای اخلاقی هیچ تغییری نکرد لاجرم دین ندارد.

واگر جامعه ای به ظاهر دینی از نظر اخلاقی منحط باشد نشان از بی دینی آن جامعه است که تاثیری برجامعه به جز ظاهر نداشته است و دین منجربه فرهنگ و شکوفایی احساسات نشده است.

     پس دین امری فرهنگ ساز است ممکن است این فرهنگ را در طول چندصد سال به نسلی منتقل کند  کما اینکه متوجه می شویم در قرون اولیه اسلام ازآنجا که دین مبین اسلام درمیان وحشی ترین قوم از لحاظ تمدن وفرهنگ نازل شده بود، که غذایشان مارمولک و سوسک و آبشان ادرار شتر و بسترخوابشان ریگ بیابان و سقفشان آسمان بود که حتی در جنگ ها به جای استفاده از ادوات جنگی از چنگ و دندان استفاده می کردند وخرخره حریف را می جویدند.تبلور احساسات ممتاز انسانی درآنها گرچه در تعداد معدودی که تحت تعالیم خاصه نبوی و اهل بیت علیهم السلام  بودند متبلور شد ولی هنوز در بسیاری از مردم واعراب تاثیری نگذاشته بود و ظاهر را گرفته بودند و به همان حالت توحش زندگی می کردند

حتی درفتوحاتی که در ایران و مصر وروم داشتند ویا در مقابله با دشمنان  داخلی خود چون امام حسین بن علی علیه السلام  کارهایی کردند که چنگیزخان مغول با تمام سفاکی آن کارها را نکرد چرا که فرهنگ نداشتند و اسلام فقط آنها را گردآورده بود و قدرت داده بود نه فرهنگ،فرهنگشان همان فرهنگ دوران جاهلیت بود.

این دین وقتی وارد بلادی مثل ایران می شود چون ایرانیان دارای فرهنگی چندین هزار ساله دینی و معنوی بودند این دین منجر به شکوفایی احساسات آنها شد و چنان تمدنی را در قرن سوم بعد دویست سال در ایرا ن ایجاد کرد که گوی سبقت را از همه جوامع ربود

محمد بن زکریای رازی وارث چنین فرهنگی است که ریشه آن در اعماق فرنگ ایرانی و قرآن نهفته بود

وی ازجمله افرادی است که دین توانست احساسات ممتاز وی را متبلور سازد و شکوفا کند  واین شکوفایی باعث ایجاد فرهنگی غنی و تمدنی عظیم درآن دوره شد.

قابل ذکر است ایرانیان از اعراب در گرفتن پیام دین بسیار جلوتر بودند بدین لحاظ است که آنان قومی بودند که صاحب فرهنگ  غنی بودند و تاحدود زیادی احساسات ممتازآنها درسایه آن متبلور و شکوفا شده بود وبا ورود دین این شکوفایی مضاعف شد اکثر محدثان شیعه و سنی،اکثر ادیبان و نحویان ،اکثر مفسرین ، اکثر شعرا و خطبا ،اکثر اطبا و صنعتگران  و... از این بلاد برخواستند و فخر جهان اسلام شدند.

در جهان معاصر نیز چه بسا جوامعی به ظاهر اسلامی مثل جامعه اسلامی صدر اسلام وجود داشته باشد که بویی از دین و فرهنگ درآن به مشام نمی رسد وچه بسا جوامع بافرهنگی که ،فرهنگ آنها در طول اعصار متبلور شده است و اگر ندای دین  حقیقی به آنها برسد ،به فرمایش امام علی علیه السلام در عمل به قرآن بر جوامع مسلمین پیشی بگیرند.

 چه بسیار افرادی در جامعه اسلامی که چون قوم بنی اسرائیل در قضیه صیادی روز شنبه، به ظاهر دین اکتفا می کنند و چون قوم بنی اسرائیل به بوزینه و میمون مسخ شده اند وگمان می کنند که انسان هستند وچون حیوانات درنده به جان دیگرانسانها می افتند و به دریدن و کشتن و استحمار و استعمارآنها مشغول می شوند و به نام دین جنایاتی مرتکب می شوند که هیچ سفاکی در طول تاریخ چنین کاری انجام نداده است.

به نظر می آید دین در جوامعی می تواند تاثیر شگرفی چون دوران رازی داشته باشد یعنی فرهنگ ساز و تمدن ساز باشد که آن جامعه بتواند حقایق دین را استخراج کند و به کار بندند و دربند ظاهر و اسطوره ها چون بنی اسرائیل قرار نگیرد و از این حقایق در شکوفایی فرهنگی وبالطبع تمدن خود بهره گیرد.

     در دوران معاصر چنین جلوه ای را می توان در بعضی از جوانان و مردم در اوایل انقلاب اسلامی ایران مشاهده کرد که چنان دین توانست فرهنک غنی ایرانیان را متبلور کند که اوج رشادت ها واز خودگذشتگی های بی نظیری و صفات اخلاقی ممتاز را به وجود آورد ودر جنگ تحمیلی چنان روحیه سلحشوری و جوانمردی درآنها به وجود آورد و عقل ها را به کارانداخت که در جلو هجوم بی امان دشمن را جانانه سد کردند.

 و زمینه ساز به وجود آمدن تمدنی ملی درراستای همان فرهنگ شد،گرچه فراز و فرود هایی در نهضت ایرانیان منجر به مغفول ماندن این روحیه ها در پاره ای از زمان شد  ولی نشان از این داشت که دین ،رسالت خود را دربسترهای مساعد می تواند به همان قدرت گذشته داشته باشد.

رازی متعلق به دورانی است که درآن دوران فرهنگ و تمدن به حد بالایی شکوفایی خود رسیده بود وفرهنگ مردم به حدی با لا رفته بود که زمینه ساز تمدن بزرگی را فراهم کرد و فرهنگ و تمدن دوشادوش هم به کمال خود رسیده بود .

ما برای رسیدن به تمدن بالای اسلامی ایرانی می بایست آنچه منجر به شکوفایی فرهنگ جامعه در دوران رازی شده بود مد نظر قرار دهیم و فرهنگی را که منجر به تمدن طلایی اسلامی شده بود را مورد ارزیابی قرار دهیم وببینیم که چه عاملی منجر شد که این فرهنگ تمدن ساز مغفول بماند ، و چگونه می توان این فرهنگ را بار دیگر در مردم قوت بخشید،این فرهنگ میراث گرانبهایی است که درجامعه ما وجود داشته ،و تا دورانی ساری وجاری بوده ، ولی چرا ادامه دار نبوده و مرکب هایی که این فرهنگ را منتقل می کنند چرا در طول تاریخ دچار رکود وکندی شده است؟

نباید داشتن این فرهنگ را عامل رکوددر رسیدن به تمدن جدید قلمداد بکنیم بلکه این فرهنگ معین و راگشا ی رسیدن به تمدن جدید است که سرچشمه های آن گم شده و در غبار تاریخ پنهان شده است ، با دستیابی به آن چشمه هاست که می توانیم چشم امید به رسیدن به تمدنی نوین را داشته باشیم و از یک جامعه مقلد مغلوب به یک تمدن غالب پیشرو  مبدل شویم  

به هر حال رسالت محمد بن زکریای رازی،پیوستن جامعه ما به سنت علمی اسلامی مغفول مانده است، وبه جاست که این فرزانه و نابغه ملک ری چانچه بوده و در آینه آثار و کتبش به مردم معرفی شود نه آنچنانکه زندیقان اسماعیلی مذهب و ملحدان معاصر آن را تعریف می کنند و نه آنچه متحجران بی عقل با نشخوار قول مستشرقان عنوان می دارند پس این کتاب با عنوان " محمد بن زکریای رازی دانشمندی که باید از نو شناخت" را با همکاری و همیاری دهداری فیروز آباد مدفن این دانشمند بزرگ ، جهت بررسی ابعاد شخصی وی تدوین کردیم امید است که مورد استفاده قرار گیرد.