بسم الله الرحمن الرحیم

مقتل ابوریحان بیرونی

ذکر مصائب سید و سالار شهیدان امام حسین بن علی علیه السلام

به نقل از کتاب آثار الباقیه علی قرون الخالیه

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی( تولد ذیحجه ۳۶۲ – وفات سال ۴۴۲ ه‍.)

دانشمند و همه‌چیزدان، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، تقویم‌شناس، انسان‌شناس، هندشناس، تاریخ‌نگار، گاه‌نگار و طبیعی‌دان ایرانی در سده چهارم و پنجم هجری است.

بیرونی به قول جورج سارتن از بزرگ‌ترین دانشمندان مسلمان و یکی از بزرگ‌ترین دانشمندانِ ایرانی در همه اعصار می‌باشد سارتن در کتاب تاریخ تمدن اسلامی عصر زمان بیرونی را به نام عصر بیرونی می خواند وی می نویسد وفور دانشمندان اسلامی در این عصر یه حدی است که من متحیرم که این عصر را به نام چه کسی به نامم ولی از بین دانشمندان اسلامی ابوریحان بیرونی و ابن سینا یک سروگردن از همه بالاتر هستند و در مقایسه بین این دو به نظرم ابوریحان در تعدد آثار و گوناگونی کار و کشفیات یک سروگردن از ابن سینا بالاتر است ، پس این عصر را عصر بیرونی می نامم.

. همچنین، او را پدرِ انسان‌شناسی و هندشناسی می‌دانند او به زبان‌های خوارزمی، فارسی، عربی، و سانسکریت مسلط بود و با زبان‌های یونانی باستان، عبری توراتی و سُریانی آشنایی داشت.

بیرونی یک «نویسنده بی‌طرف» در نگارشِ باورهای مردمِ کشورهای گونه‌گون بود و به‌پاسِ پژوهش‌های قابلِ توجهش، با عنوانِ اُستاد شناخته شده‌است

علاوه بر اصلاحات و بهبودهایی که او در ریاضیات محاسباتی و تجربی و همچنین روش‌های تجربی ارائه داد، مشارکت‌های چشمگیر بیرونی شامل محاسبات علمی خاص و فنی گسترده‌است. او با استفاده از روش‌های پذیرفته شده برای محاسبه ارتفاع یک کوه، راهی برای محاسبه شعاع زمین ارائه کرد. میزانی که او به دست آورد، تنها ۱۷٫۲ کیلومتر کمتر از تخمین فعلی ناسا از شعاع قطبی زمین است.

از جمله کارهای بیرونی بدست آوردن طول و عرض شهرهای زمان خودش،قاعغده تسطیح کره و ترسیم نقشه جغرافیایی، اذعان به وجود قاره آمریکا درآن سوی زمین،ارتباط دریاها، را می توان اشاره کرد

وی دانشمندی شیعی مذهب و متشرع بود و نوشته هایی درباره واقعه عاشورا و غذیر خم و روز مباهله و ...در کتاب آثارالباقیه دارد که جزو اولین نوشته ها در این خصوص محسوب می شود و دقت نظر ابوریحان به اهمیت این نوشته ها می افزاید. وی در باره روز عاشورا چنین می نویسد:

وی کتاب آثارالباقیه چنین شروع می کند:

" الحمد لله المتعالی عن الاضداد والاشباءو الصلواه علی محمد المصطفی خیرالخلق و علی آله ائمه الهدی والحق"

وی درباب القول علی ما یستعمله المسلمون فی شهور العرب در باره ماه محرم می نویسد:

... والیوم العاشر.... قتل حسین بن علی بن ابی طالب بالطف،مع اهل بیت رسول الله ،من آل ابی طالب علیهم السلام اجمعین و فعل به و بهم،ما لم یفعل فی جمیع الامم باشرار الخلق،من القتل بالعظش و السیف و الاحراق بالنار،و صلب الرووس،واجراءالخیول علی الاجساد الموربه،و هتک الستربسی النساءوالاطفال،وحملهم مشهرین علی الجمال،فتشاءموا به،فاما بنوامیه، فقد لبسوا فیه ما تجدد، وتزینوا،واکتحلوا،وعیدوا،واقاممواالولائم والضیافات،وطعمواالحلاوی،والطیبات وجری الرسم فی العامه علی ذلک ایام ملکهم،و بقی فیهم بعد زواله عنهم

واما الشیعه فانهم ینحون ، ویبکون اسفا لقتل سیدالشهداءفیه و یظهرون ذلک بمدینه الاسلام ،امثالها من المدن والبلاد،ویزرون فیه التربه المسعوده بکربلا،ولذلک کره فیه فعل العامه من تجدید الاونی والاثاث .

ولما جاءنعیه الی المدینه خرجت ابنه عقیل بن ابی طالب و هی تقول:

ماذا تقولون ان قال النبی لکم:...........ماذا فعلتم؟وانتم آخرالامم

بعترتی وباهلی عندمفتقدی........نصف اساری ونصف ضرجوا بدم

ماکان هذا جزائی اذ نصحت لکم.......ان تخلفونی بسوءفی ذوی رحمی

و درباره ماه صفر می نویسد:

فی یوم الاول ادخل راس الحسین علیه السلام مدینه الدمشق ، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه، و نقرثنایاه بقضیب کان فی یده ، وهو یقول:

لست من خندف،ان لم انتقم.......من بنی احمد، ما کان فعل

لیت اشیاخی ببدر،شهدوا.......جزع الالخزرج من وقع الاسل

فاهلوا ،استهلو فرحا..............ثم قالوا:یایزید لاتشل

قدقتلنا القرن من اشیاخهم.......وعدلناببدر، فاعتدل

و می نویسد: و فی العشرین :رد راس الحسین الی مجثه، حتی دفن مع جثته ،و فیه الزیاره الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام ...

ترجمه:

حمد و ستایش خداوندی را سزاست که از اضداد و تشبیه برتر است و سلام برمحمد مصطفی که بهترین آفریدگان است و برفرزندان و آلش که پیشوایان حقیقی امتند.

پس روز دهم از محرم:.....تا اینکه اتفاقی دی این روز افتاد،در سرزمین کربلا حسین بن علی بن ابی طالب را با اهل بیت رسول خدا از آل ابی طالب علیهم السلام به شهادت رساندند.وگذشت آنچه براو وبر اصحابش گذشت،کاری با آنها کردند که در هیچ امتی هیچ کسی حتی بر اشرار امتش چنین کار هایی را روا نمی داشت، از قتل آنها با لب عطشان با شمشیر و سوزاندنشان با آتش تا سربریدن و بر پیکرهای مقدسشان اسب تازاندن.

ازهتک حرمت و سلب سترو حجاب از زنان واطفالشان تا انتقال زنان طوری که همه انها را ببینند با شترهای بی جهازوعریان،تا همه آنها را تماشا کنند . واما بنی امیه این روز را لباس نو می پوشند و زینت و آرایش می کنند و عید می گیرند،و در این روز میهمانی و ضیافت ترتیب می دهند و شربت و شیرینی می خورندواین را بین عوام مردم تازمانی که بودند وحتی بعد از آن معمول کردند .

واما شیعیان در این روز به نوحه وزاری و مرثیه برآنچه برسیدالشهداء گذشته می پردازندو این عزاداری را به صورت علنی در شهرها و بلادها انجام می دهند و در این روز تربت مسعود کربلا را زیارت می کنند و آنچه عوام در ذخیره آذوقه اثاث انجام می دهند را بد می دانند.

چون خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه رسید دختر عقیل بن ابی طالب (خواهر مسلم بن عقیل) از خانه بیرون آمد درحالی که این اشعار را می خواند:

چه جوابی می دهید به پیامبر وقتی به شما می گوید ای آخرین امت ، با اهل بیت من چه کردید؟

بعد از وفات من جماعتی از اهل بیتم را به خونشان غوطه ورو جماعتی ازآنها را اسیر و دربدر بیابان ها کردید؟

آیا اجرو پاداش من این بود وجواب نصیحت های من این بود که با هل بیتم چنین کنید؟

و درباره ماه صفر می نوسید:

در روز اول ماه صفر سر ابا عبدالله الحسین علیه السلام را به شهر دمشق وارد کردند و یزید لعنت الله آن را روبروی خودش قرار داد و با چوب خیزران بر دهان و دندانهای او کوبید در حالی که می گفت:

ای کاش ای آل خندف(امیه) بودید ومی دیدید که چه انتقامی از آل احمد گرفتم

ای کاش ای بزرگان بنی امیه که در بدرکشته شدید بودید و می دیدیدکه چگونه زیر نیزه های من له شدند و ناله می کنند.

ای کاش بودید و در شادی من شریک می شدید و به من مرحبا می گفتید

من امروز بهترین بزرگان آنها را کشتم و به نظر الان با کشتگان بدر یک به یک شدیم(برابر شدیم)

ودر بیستم ماه صفر:

سر امام حسین علیه السلام را به جسمش باز گردانیدند و با او دفن کردند،و در این روز زیارت اربعین وارد شده است و این به علت آن است که حرم حسینی بعد از بازگشتشان از شام در این روز به کربلا وارد شدند.

برگرفته از کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه(تحقیق و تعلیق : پرویز اذکایی/ نشر میراث مکتوب/ صفحه 420- 422 و ترجمه آن کتاب ، ترجمه مرحوم اکبرداناسرشت،انتشارات امیرکبیر/ صفحه 526-528)