تابع موج جهان

در بحث در مورد تابع موج جهان اولیه به تابعی برخورد می کنیم که این تابع بودن یا نبودن جهان است که با احتمال 50% جهان است و با احتمال 50 % جهان نیست اما نکته در اینجا این است که بودن یا نبودن یعنی چه ، یعنی وقتی جهان چه حالتی داشته باشد می گوئیم جهان هست و اگر در چه حالتی می گوئیم جهان نیست ، بودن و هستی و داشتن به معنی قابل ادراک بودن است و منشاء اثربودن ، که همان منشأ اثر بودن هم ادراک می شود پس وقتی می گوئیم چیزی هست یعنی آن چیز قابل ادراک است و قابل صحبت کردن اما وقتی می گوئیم چیزی نیست یعنی قابل ادراک نیست . پس در زمینه بودن یا نبودن این ادراک شدن است که حرف اول را می زند .

اگر به این امر متقاعد شویم که منشأ اثر بودن نیز جزء معنی بودن قرار می گیرد پس لاجرم در لحظه آغاز خلقت از هیچ پیدا شده ، چگونه عدم یا هیچ می تواند منشأ اثر باشد . مگرآنکه عنوان کنیم که هیچ عدم در اصل همان حالت تابع موج کوانتمی بین وجود و عدم است که ملاک هرکدام از حالات در ادراک نهفته مادامی که قابل درک است وجود دارد و مادامی که قابل ادراک نیست وجود ندارد .

آیا این تابع موج بودن یا نبودن در زمرة فیزیک قرار می گیرد ؟ بله ، چون حالت ادراکی بودن حالت خاص فیزیکی تابع موج می باشد پس لاجرم می توان سنن مکانیک کوانتمی را در آن جاری دانست . پس این سنن جاری مکانیک کوانتمی است که بر اثر افت و خیزهای

جواب های فاینمین

حال در ادامه بحث وقتی جهان طبق تابع موجی خود از نیستی به هستی آمد پس قوانین و سنن جاری فیزیک از جمله فیزیک کوانتمی برآن جریان دارد و جهان در ادامه مسیر خود با توجه به امکان ویژه حالت های متعدد می تواند حالت های مختلفی را به خود بگیرد . که طبق آنچه گفته شد یکی از ویژه حالت ها تورم حبابی شروع به تورم کرده و از مرتبه شروع به انبساط می نماید .

حال سوال اینجاست چگونه از بین ویژه حالت های متعدد ، سنن جاری ، جهان را به گونه ای هدایت می کند که حالت ویژه ای متمایز از همه شروع به تورم می کند و برای ما ملموس تر از سایرین خودنمائی می کند . پاسخ به این سوال را می توان در ایده های ریچارد فانمن محاسبه کرد و در جواب قرار داد تا بتوانی به جواب اصلی دست پیدا کنی به تعبیر فاینمن اگر فردی بخواهد از نقطه A به نقطه B برود بی نهایت راه وجوددارد تا این دو نقطه را به هم برساند و یک فرد ممکن است که همه این راهها را در جواب بیاورد و در نهایت از برآیند آنها راه مناسب را انتخاب نماید . خوب این کار به نظر خیلی مشکل و غیرقابل دسترس و با ریاضیاتی پیچیده خودنمائی می کند. اما فایمن راه حل مناسبی را برای این مسئله پیشنهاد می دهد که با قوانین طبیعت فوق العاده جور در می  آید .

برای گزار به این پاسخ فاینمن خوبست مثالی را که وی در کتاب الکترودینامیک کوانتمی آورده مروری بنمائیم :

فاینمن اشاره به قانون انعکاس خود از شیشه می کند و مثالی را به این گونه ذکر می کنند اگر چنانچه شیشه ای داشته باشیم که چشمه نوری به آن می تابد .

برای اندازه گیری بازتابش جزئی از سطح یک قطعه شیشه از هر 100 فوتونی که منبع را ترک می کنند 4 تا از سطح جلو بازتابیده و به چند برابر کننده نوری در نقطه A می رسند در حالی که 96 تای دیگر از سطح جلو عبور می کنند و به چند برابر کننده نوری در نقطه B می رسند .

حال آزمایش را برای اندازه گیری بازتابش جزئی نور از دو سطح شیشه ای انجام می دهیم فوتون ها هم با بازتابش از سطح جلو هم از سطح عقب لایه شیشه به A می رسند .

به جای آن ممکن است از هر دو سطح عبور کنند به چندبرابر کننده درنقطه B برسند و به آن بخورند . بسته به ضخامت شیشه از هر 100 فوتون ، 0 تا 16 تا به A می رسند این نتایج مشکلاتی را سر راه هر نظریه معقولی قرارخواهد داد . به نظرمی رسدبا گذاشتن یک سطح اضافی می توان بازتابش کلی را حذف یا تقویت نمود .

نتایج آزمایشی که به دقت رابطه بین ضخامت لایه شیشه و بازتابش جزئی را اندازه می گیرد پدیده ای موسوم به تداخل را نشان می دهد . با افزایش ضخامت شیشه بازتابش جزئی در یک چرخه تکرار شونده از صفر تا 16 درصد تغییر می کند. بدون این که اثری از محو آن دیده شود .

خصوصیت عجیب بازتابش جزئی از دو سطح فیزیکدانان را از پیش بینی مطلق محاسبه صرف احتمال یک واقعه کشانده است . الکترودینامیک کوانتمی روشی برای انجام این کار در دسترس ما می گذارد : رسم پیکانهایی کوچک روی کاغذ، احتمال یک واقعه با سطح مربعی که با یک پیکان ساخته می شود ،نمایش داده می شود . مثلاً طول پیکانی که احتمال 04/0 را نشان می دهد 2/0است .

طول پیکانهایی که احتمال 0 درصد تا 16 درصد را نشان می دهند ، بین صفر تا 4/0 است .

پیکانهایی را که راههای ممکن وقوع رویدادی را نشان می دهند رسم و سپس به روش زیر با هم ترکیب می کنیم : نوک یک پیکان را به انتهای دیگری- بدون تغییر جهت هیچ کدام وصل کنید و پیکان نهایی را از انتهای پیکان اولی به نوک پیکان آخر رسم کنید .

هرتعداد پیکان را به روشی که شرح داده شد می توان جمع کرد .

اگر صخامت به شیشه طوری باشد که عقربه زمان سنج مربوط به فوتون بازتابش عقب فقط نیم دور اضافه بزند ، پکانهای بازتابش جلو و عقب در یک سمت خواهند بود و در نتیجه طول پیکان نهایی 4/0 است که نشان دهنده احتمال 16% است .

وقتی ضخامت ورقه شیشه درست به اندازه ای است که عقربه زمان سنج فوتون بازتابش عقب یک یا چند دورکامل اضافه بزند پیکان نهایی مجدداً صفر می شود و در کل هیچ بازتابشی نخواهد داشت .

وقتی پیکانهای بازتابش جلو وعقب برهم عمود شوند پیکان نهایی وتر یک مثلث قائم الزاویه و مربع آن مجموع مربع دوضلع دیگر یعنی 8% است .

در آزمایشی که بازتابش از دو سطح را اندازه می گیرد می توان گفت که یک فوتون به دو طریق ممکن است به A برسد : از طریق سطح جلو یا عقب برای هرطریقی پیکانی به طول 2/0 رسم می شود جهت پیکان براساس عقربه « زمان سنج » که زمان حرکت آن فوتون را ثبت می کند تعیین می شود . پیکان بازتابش جلو خلاف جهت رسم می شود که عقربه زمان سنج پس از توقف چرخش خواهد داشت .

فوتونی که از سطح پشتی لایه نازک شیشه ای برمی گردد برای رسیدن به A زمانی کمی طولانی تر می خواهد . بنابراین جهت عقربه زمان سنج کمی با وقتی زمان فوتون بازتابش جلو را اندازه می گیرد متفاوت خواهد بود . پیکان بازتابش عقب در همان جهت عقربه زمان سنج رسم می شود .

با جمع پیکان های بازتابش عقب و بازتابش جلو پیکان نهایی رسم می شود . که مربع احتمال بازتابش از یک لایه فوق العاده نازک شیشه را نشان می د هد . نتیجه تقریباً صفر است .

در ورق شیشه ای کمی ضخیم تر به دلیل زاویه نسبی بزرگتر بین پیکان های بازتابش جلو و عقب پیکان نهایی کمی بزرگتر است به  این علت که فوتونی که از سطح عقب برگردانده می شود در مقایسه با مثال قبل زمان بیشتری برای رسیدن به A نیاز دارد .